کد مطلب:148770 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:167

مبتکر ساختن گلدسته در مساجد
بعد از این كه حجاج بر اثر جنون از حكومت معزول شد (قتیبه بن مسلم) كه از طرف حجاج بن یوسف ثقفی حاكم خراسان شده بود به امر ولید خلیفه اموی فرمانفرمای خراسان و عراق عجم گردید و حكومت بین النهرین را هم به دیگری دادند. این قتیبه بن مسلم كه از طرف ولید بن عبدالملك والی خراسان و عراق عجم شد در تاریخ اسلام مبتكر یك كار جالب توجه می باشد و آن ساختن منار یا (گلدسته) در مساجد اسلامی است. تا آن موقع مساجدی كه در بلاد اسلامی ساخته می شد گلدسته نداشت و آن هائی كه می خواستند اذان بگویند یا در صحن مسجد می ایستادند و اذان می گفتند یا این كه بر بام مسجد قرار می گرفتند و اذان می گفتند و قتیبه بن مسلم اولین مرتبه در خراسان در مسجد


منار ساخت تا این كه موذن بر بالای منبر اذان بگوید و صدایش به گوش تمام مردم شهر برسد. روایت می كنند كه قتیبه بن مسلم در زمان خلافت ولید بن عبدالملك ساختن منار را در مساجد از چینی ها آموخت. قتیبه بن مسلم كسی است كه به چین غربی قشون كشید و چند شهر از بلاد چین را اشغال كرد و بعید نیست كه رسم ساختن منار را از چینی ها فراگرفته باشد و رسم چینی ها این بود كه در شهرهای خود منارهای بلند می ساختند و همواره دیدبان بالای منار شهر را از نظر می گذرانید تا در هر لحظه كه حریقی به وجود می آمد زود جلوی حریق را بگیرند. این روایت را مورخین اسلامی نقل كرده اند و ما مدرك دیگر نداریم كه نشان بدهد در شهرهای چین منارهای مرتفع برای كشف حریق ساخته می شده و شاید برای زینت آن را می ساختند یا برای این ساخته می شد كه دیدبان مردم شهر را از نزدیك شدن یك قشون دشمن آگاه نماید. روایت مربوط به این كه قتیبه بن مسلم، ساختن منار از چین اقتباس كرد بعید می نماید كه درست باشد. چون قبل از این كه هجرت كه مبداء تاریخ مسلمین است صورت بگیرد در قسطنطنیه، كه امروز موسوم به استانبول است، عماراتی وجود داشت كه برای تزیین، در آن ها منارهای كوچك (یا گلدسته) می ساختند و چون مسلمان ها با رومی ها یعنی روم صغیر كه پایتخت آن قسطنطنیه بود بیش از چین تماس داشتند می توان گفت كه ساختن منار یا گلدسته را از روم صغیر فراگرفتند و بعد از این كه در مساجد منار ساختند، موذن بر منار صعود می كرد و از آن جا اذان می گفت تا این كه تمام مردم شهر صدای اذان را بشنوند. ولید بن عبدالملك كه دیدیم عمر بن عبدالعزیز را حاكم مدینه كرد بعد، حكومت تمام حجاز را به او داد ولی طوری عمر بن عبدالعزیز نسبت به فرزندان علی بن ابی طالب (ع) ابراز ارادت می كرد كه ولید او را از حكومت حجاز معزول نمود و در نامه ای كه برای عزل عمر بن عبدالعزیز از حكومت حجاز یعنی مدینه و مكه و طائف و سایر شهرهای عربستان غربی به او نوشت گفت تو با این كه از طرف من حاكم حجاز شده ای طوری نسبت به دشمنان ما ابراز ارادت می نمائی كه نشان می دهد طرفدار آن ها هستی و این طرفداری با عهد وفاداری تو نسبت به ما، مغایرت دارد و به همین جهت از امروز از حكومت حجاز معزول هستی. قبل از این كه عمر بن عبدالعزیز از حكومت حجاز معزول شود آخرین دلیل ارادت خود را نسبت به فرزندان علی ابن ابی طالب (ع) نشان داد و بعد از این كه علی بن الحسین زین العابدین (ع) زندگی را بدرود گفت، عمر بن عبدالعزیز جسد او را تشییع كرد و به روایتی بر آن نماز خواند و مورخین اسلامی سال وفات علی بن الحسین زین العابدین (ع) را نود و سه یا نود و چهار بعد از هجرت نوشته اند و عمر بن عبدالعزیز در بین بزرگان اموی تنها كسی است كه هنگام تشییع علی بن الحسین (ع) جسد آن مرد با تقوی را كه شیعیان امام چهارم خود می دانند تشییع كرد. ولید بن عبدالملك در سال نود و ششم هجری بعد از یك بیماری طولانی در سن چهل و دو سال و نیم زندگی را بدرود گفت و برادرش (سلیمان بن عبدالملك) خلیفه گردید و پسر كوچك (عبدالملك) كه عبدالله باشد همچنان از خلافت محروم ماند سلیمان بن عبدالملك اولین كسی در اسلام است كه مردم را در همه جا مجبور كرد كه به زبان عربی نامه بنویسند و گفت كه دفاتر


دیوان به زبان عربی نوشته شود. تا آن موقع در هر كشور اسلامی دفاتر به زبان محلی نوشته می شد و در تمام كشورهائی كه جزو ایران قدیم بود و مردم به زبان فارسی (پهلوی ساسانی) تكلم می كردند دفاتر به زبان فارسی نوشته می شد و مردم وقتی با دستگاه حكومت كاری داشتند و مجبور بودند كه نامه بنویسند نامه خود را به زبان فارسی می نوشتند و كسی از آن ها نمی خواست كه نامه خود را به زبان عربی بنویسند. سلیمان بن عبدالملك به تمام حكام اسلامی امر كرد كه جز به زبان عربی نامه ای از مردم نپذیرند و تمام دفاتر حوزه حكومت آن ها باید به زبان عربی نوشته شود. این را هم باید گفت كه در تمام كشورهای اسلامی و حتی در خود عربستان مكاتبه مردم با دستگاه حكومت محدود بود و اكثر كارها با مراجعه شفاهی می گذشت. چون اكثر مردم سواد خواندن و نوشتن را نداشتند كه نامه بنویسند. دیگر این كه تشریفات اداری در دستگاه های حكومتی به وجود نیامده بود تا این كه مردم مجبور باشند حتی برای كارهای كوچك با دستگاه حكومت مكاتبه نمایند. حاكم در روزهای معین مردم را می پذیرفت و هر كس كه كاری داشت، مستقیم به حاكم مراجعه می كرد و فی المجلس، جواب مثبت یا منفی می شنید. البته دسترسی به خلفای اموی مشكل بود چون آن ها به طوری كه گفتیم از تشریفات سلاطین سابق سوریه تقلید می كردند كه آن ها هم مقلد سلاطین (روم صغیر) بودند. اما حكام، در كشورها و ولایات اسلامی، مردم را بدون تشریفات می پذیرفتند و بعضی از آن ها هم مثل كسانی كه به آنان مراجعه می كردند سواد نداشتند و لذا برای آن ها فرق نمی كرد كه نامه ای را به زبان عربی از كسی دریافت نمایند یا به زبان فارسی. بعضی از مردم هم كه تحت سلطه اعراب بسر می بردند و جزیه می دادند تا آن جا كه امكان داشت به حكام خلیفه مراجعه نمی كردند و هر نوع اختلاف را به رسم كدخدا منشی بین خودشان حل می كردند. این است كه فرمان خلیفه اموی مشعر برای كه در همه جا هر كس كه می خواهد نامه ای به حاكم بدهد باید به زبان عربی نوشته شود، مردم را در مضیقه نگذاشت. اما دفتر داران و حسابداران مجبور شدند كه از آن به بعد دفاتر و حساب های خود را به زبان عربی بنویسند. اگر مدت خلافت سلیمان بن عبدالملك طولانی می شد، شاید می توانست كه زبان عربی را در تمام كشورهای اسلامی زبان رسمی كند ولی بیش از دو سال و پنج ماه خلافت نكرد و در ماه صفر سال نود و نه هجری زندگی را بدرود گفت. كسی كه تاریخ خلافت امویان را می خواند از دوره های كوتاه خلافت آن ها حیرت می كند. گرچه در آن دوره بهداشت كه سبب می شود آدمی عمر طولانی كند مثل امروز، مورد توجه نبود معهذا در آن دوره هم افراد به طور متوسط شصت تا هفتاد سال عمر می كردند و وجود مردان و زنان یكصد ساله خیلی كم نبود و دو نفر از دختران حسین بن علی كه هر دو در واقعه كربلا حضور داشتند در سال های یكصد و هفده و یكصد و هیجده هجری زندگی را بدرود گفتند.

علت كوتاهی عمر یزید بن معاویه قاتل حسین بن علی (ع) را می توان افراط در نوشیدن شراب دانست ولی خلفائی كه بعد از او به خلافت رسیدند و غیر از عبدالملك بن مروان همه در جوانی مردند، شراب نمی نوشیدند و اگر هم می نوشیدند دائم الخمر نبودند تا این كه اعضای اصلی بدن آن ها از كار بیفتد و زندگی را بدرود بگویند.


این است كه این فرض به وجود آمده كه خلفای اموی را به قتل می رسانیدند یعنی آن ها را مسموم می كردند و نیز این فرض به وجود آمده كه خلفای اموی را پزشكان آن ها به قتل می رسانیدند همان طور كه در مصر قدیم، عده ای از فرعون ها به دست پزشكان خود به قتل می رسیدند و حد متوسط عمر آن فرعون ها از بیست و پنج سال تجاوز نكرد و پزشكان مصری به عنوان این كه باید فرعون را معالجه كنند جمجمه اش را سوراخ می كردند و فرعون زندگی ر بدرود می گفت. اما پزشكانی كه خلفای اموی را به هلاكت می رسانیدند آن ها را با زهر می كشتند و زهر را كه تلخ بود با شیرینی به آن ها می خورانیدند ولی این فرض، مستند به دلیل تاریخی نیست در صورتی كه كشته شدن فرعون های مصری به دست پزشكانشان متكی به دلایل تاریخی است.